پنجره ی اتاقم "تنها" نیست
باران و نگاه هر شب من "تنهاییش" را درک میکنند...
کاغذ سفید دفترم "تنها" نیست
قلم و احساس پر تب من "تنهاییش" را درک میکنند...
خدا "تنها" نیست
سجده های هر شب مادربزرگ من "تنهاییش" را درک میکنند...
درخت "تنها" نیست
برف و کلاغ "تنهاییش" را درک میکنند...
دریا "تنها" نیست
قایق شکسته "تنهاییش" را درک میکند...
"تنهایی" من را اما هیچ کس درک نمیکند
درکش را زلالی نگاهی می طلبد
دریغ...
امروز روی کاناپه جلوی تلویزیون لم داده بودم و طبق عادت، مشغول دور زدن کانال
ها بودم که ناگهان ذهنم فلش بکی زد به 20 سال قبل. موقعی که برای تماشای تلویزیون
دو گزینه بیشتر نداشتیم: شبکه 1 شبکه 2
برنامه مورد علاقمون یعنی برنامه کودک هر روز ساعت 5 عصر
شروع میشد. قبل از اون شاید به منظور زجرکش کردن ما !! معمولا به مدت چند دقیقه
فقط عکس یه گل سرخ رز نشون میدادند با موسیقی ای از "باخ" روی تصویر! و
ما بی صبرانه به همون تصویر تکراری خیره می
شدیم. تا اینکه بالاخره انتظارها به سرمیرسید و بعد از پخش تیتراژ، این خانم
"الهه رضایی" بود که با یه مقنعه و مانتوی گشاد طوسی رنگ و یه مشت حرف
جدی بر صفحه ی تلویزیون ظاهر میشد! اما بچه ها با همون وضعیت هم از دیدن ایشون
سرازپا نمیشناختند. و سرانجام شروع کارتونها...
سندباد، بل و سباستین، حنا دختری در مزرعه، بچه های
مدرسه والت، پرین، مهاجران، خانواده ی دکتر ارنست و این ایکیوسان لعنتی که وقتی ما
غرق تماشاش بودیم یهو دوس دخترش صدا میزد: ایکیووووساااااااااااااان و اون جواب
میداد: بلهههههه... عجله نکنید... زنگ تفریحه زنگ تفریحه... و این وسط کارتون
کوتاهی مثل پلنگ صورتی یا مورچه و مورچه خوار پخش میشد
بعد از برنامه ی کودک، بدلیل خالی بودن دست مسئولین
شبکه ی یک! یه سری عکس "گمشده ها" با اطلاعاتی در رابطه با زمان و مکان
مفقود شدن نامبرده دیده میشد و منم همینجوری مات و مبهوت نگاشون میکردم ! عصرها و
سر شب ها هم؛ برنامه های ملالت بار و ضمختی مثل نهضت سواد آموزی، گزارش هفتگی،
سخنرانی مذهبی حاج آقا حسینی ( اون آخوند ریش بلنده) و پایان بخش برنامه های شبکه
یک، اخبار ساعت 9 شب بود. خبرهای خشک سیاسی و اقتصادی اون زمان ر با تصویر ساده ای
از اطلس جهان پشت سر گوینده یادمه. به جز آقای حیاتی که همچنان مشغولند!! دو استاد
توانا هم بودند: خانم سولماز اصغری و آقای افشار و بعدها اقای بابان هم به این جمع
اضافه شد.
اخبار که تموم میشد سرود جمهوری اسلامی ایران و دیگه
برفک بود که تصویر تلویزیون ر پر میکرد...
اما جمعه ها قضیه کمی متفاوت بود. ما ذوق زده بودیم
که برنامه کودک بعد از اخبار نیمروزی پخش میشه و کارتونها و برنامه های ویژه تری
داره. بعد از برنامه کودک اما تنها فیلم سینمایی کل هفته هم روی آنتن میرفت. قبلش
اون مجری معروف عینکی توضیحاتی در رابطه با کنداکتور برنامه ها ارائه میداد و در
صورت لزوم این نکته ر متذکر میشد که فیلم سینمایی پیش رو بصورت سیاه و سفید تولید
شده. سپس با چند مورد پیام بازرگانی که شامل بستنی میهن و ایران رادیاتور و بخاری
نیک کالا و کرم ببک بود میرفتیم به استقبال دیدن فیلم سینمایی. اما وای از وقتی که
اختلالاتی مابین پخش فیلم بوجود می اومد و باز هم دقایقی ما مایوسانه به تصاویر گل
و گیاه همراه با موسیقی متن معروف زل میزدیم که البته دراین بین هرازگاهی زیر
نویسی هم رویت میشد به این مضمون: مشکل از پخش شبکه است. لطفا به گیرنده های خود
دست نزنید!
فیلم ایرانی: درباره ی الی
فیلم خارجی: دوازده مرد خشمگین و ساعت ها
کارگردان ایرانی: سیدرضا میرکریمی
کارگردان خارجی: دیوید فینچر
بازیگر جوان مرد: شهاب حسینی و امیرجعفری
بازیگر جوان زن: لیلا حاتمی
بازیگر پیشکسوت مرد: پرویز پرستویی
بازیگر پیشکسوت زن: سیما تیرانداز
بازیگر مرد خارجی: استاد آل پاچینو
بازیگر زن خارجی: مریل استریپ
موسیقی فیلم: از کرخه تا راین
حیوان خانگی: خرگوش
میوه: موز
غذا: بادمجان و تمام مشتقات آن (قیمه بادمجون، کشک
بادمجون، حلیم بادمجون و...)
تیم فوتبال ایرانی: سپاهان
تیم فوتبال خارجی: لیورپول
مربی: بردان راجرز
بازیکن ایرانی: محرم نویدکیا
بازیکن خارجی: استیون جرارد (کبیر)
خواننده پاپ خارج نشین : شادمهر عقیلی
خواننده ی پاپ داخل نشین: محسن چاووشی
خواننده سنتی: علیرضا قربانی
خواننده زن: استاد هایده
خواننده خارجی مرد: انریکه ایگلسیاس
خواننده خارجی زن: تیلور سویفت
:)
روشنفکری بی غیرتی و هرزگی نیست!
روشنفکری کلاه لبه دار و موی بلند ژولیده و عینک ماهیتابه ای و سیبیل مارکسیستی
نیست!
روشنفکری سیگار برگ و شلوار لوله تفنگی و تی شرت منقش به عکس "چگوارا" و
گوش دادن به موسیقی های "خیلی" خاص نیست!
روشنفکری تحلیل قاراشمیشی از افاضات نیچه و صادق هدایت و خسروگلسرخی و ژیژک و
تارکفسکی در کافه نادری میان دود متراکم سیگار نیست!
لازمه ی روشنفکری در گام اول علم و دانشه. آدم بی سواد لزوما نمیتونه و نباید
ادعای روشنفکری کنه. کسی که کل کتابهایی که تو عمر پربرکتش! خونده از مرز انگشتان
یک دست فراتر نمیره؛ اونی که در رابطه با هر مساله ای اضهار فضل میکنه از فاشیسم و
پوپولیسم و امپریالیسم بگیر تا نقد کورکورانه و ابلهانه از آیین و شریعت! و اگه
همون لحظه ازش بپرسی لطفا فاشیسم ر تعریف کن مثل بز فقط نگات میکنه! این آدم
نمیتونه روشنفکر باشه.
روشنفکر اونه که بتونه از خودش دستورالعملی هر چند کوچک برای پیشرفت و سعادت بشریت
ارائه بده!
روشنفکر اونه که وقتی که "سنت" ر نقد میکنه متوجه باشه که باید جای این
سنتی که میخواد کنار بزنه "آزادی" ر جایگزین کنه نه اینکه با شبیه سازی
هویت ها و از بین بردن تفاوت های فردی دقیقا در خدمت جوهر و ذات سنت حرکت کنه!!!
چه بسیارند امروز، روشنفکرانی که فقط پوسته و لایه ی بیرونی روشنفکری دارند ولی از
درون پوچ و تهی اند...