البته این صلوات فرستادن ها عموما مربوط میشد به یک ربع بیست دقیقه ی اول مسیر. همین که عوارضی شهر ر رد میکردیم این ابراز احساسات از نوع اسلامی با واشدن یخ دانش آموزان گرانقدر رفته رفته به برون ریزش احساسات از نوع منکراتی تبدیل میشد که توسط نیمه ی جلویی اتوبوس (تا قبل از ردیف اول) در قالب "دست" و بچه های عقب اتوبوس در قالب "رقص" ارائه میشد. همزمان هم چند نفر به عنوان نیروی پشتیبان با تنبک زدن بر روی شیشه ی ماشین و ایجاد نوای شادی و طرب به انجام وظیفه می پرداختند :)))
اون ردیف اولی هم که خدمتتون عرض کردم جایگاه معلم درس مربوطه (عمدتا علوم) ، معلم همیشه بی خاصیت پرورشی، و احیانا ناظم بد اخلاق مدرسه بود که هر 5 دقیقه یک بار با اخم برمیگشت و تشری به بچه ها میرفت و سکوتی البته ناپایدار داخل اتوبوس ایجاد میکرد اما دیری نمی پایید که فضای اتوبوس می شد همون آش و همون کاسه !
البته در این بین همیشه چند تا دانش آموز سوسول عینکی هم حضور داشتند که معمولا جلوی اتوبوس کنار هم می نشستند یا با هم در رابطه با مباحث علمی و عملی سفر پیش رو صحبت میکردند یا کتاب های درسی ر برای بار 250 ام مرور میکردند!!!
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.