اولندش بگم که ما از اون بی غیرتاش نیستیم که اسم ناموسمونو بیاریم تو جمع!
جونم براتون بگه من و منزل دیشب حوالی بوق سگ داشتیم به سبک این دختر
پسرای سوسول تند تند اس ام اس رد و بدل می کردیم. بنده اون ساعت در حالت خلسه بسر
میبردم و فقط با یه چشم باز میخوندم و تایپ میکردم و سند میکردم. گاهی اوقاتم فقط
سند میکردم!! بدجوری زده بودیم تو خط عشقولانه و بعضا سخنان گهربار +18. به قول
این بچه قرتیا کلی داشتیم لاو می ترکونیدم!
در همین اثنا یه خروس بی محل به نام آخوند دانشکده که هرازگاهی پیامکی با محتوای
ائمه و اهل بیت (علیهم السلام) واسه ما میفرسته نمیدونم اون وقت شب یه اس ام اس از
کجاش دراورد و فرستاد. من که از فرط بی خوابی تو عالم هپروت بودم اصلا متوجه نشدم
و روی همون اس ام اس ، reply کردم به این مضمون: " عشق کمترین واژه ایست برای توصیف حس من
به تو عزیزم، صدای قلبمو میشنوی که چقدر تند تند واست میزنه ، تو معنای وجود
منی... " !!! و اما همین که دکمه ی send ر زدم ناگهان متوجه عمق فاجعه شدم. من اینو به حاج آقای دانشکده
فرستاده بودم! میخواستم گوشی ر همون لحظه خاموش کنم که اس ام اسو توی مسیر نگه
دارم ولی رویت پیغام "deliverd" مثل آب سردی بود بر پیکر شعله ور
من!
با این شاهکار، چشایی که نای باز شدن نداشت حالا داشت ازحدقه درمیومد و من مستقیم
با یه پرواز چارتر از عالم ماورالطبیعه به عالم ماده برگشته بودم و به مدت چند
ثانیه مات و مبهوت زل زده بودم به صفحه گوشی! آخه مگه روحانیون معظم ساعت 9 شب کپه
مرگشونو نمیزارن؟! این دیگه چی بود این وقت شب
خلاصه What
to do what not to do ... که بمنظور ماست مالی کردن اوضاع قمر در عقرب، فکری به ذهنم
رسید. همون لحظه یه اس ام اس به حاج آقا زدم به این مضمون: "عشق کمترین واژه
ایست برای توصیف حس من به تو، صدای قلبمو میشنوی که چقدر تند تند واست میزنه ، تو
معنای وجود منی ای خدای مهربونم! " :|
این حرکتو زدم و با روحی آرام و قلبی مطمئن و ضمیری آسوده گرفتم خوابیدم. ولی
مطمئنم با این سوتی فجیع، سالی که نکوست از بهارش پیداست...
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.